اين زمان لبريز گشته ام از غم و اندوه بي پايان
اين زمان لبريز گشته ام از غم و اندوه بي پايان.
از تنهايي بي حد و از عشق نافرجان خود.
اين زمان مات و مبهوت گشته ام.ديگر اشكي ندارم تا بريزم و براي تو جاي هيچ غمي نيست.
تو در مني ...در هر نفسي كه ميكشم.در وجود مني...در ذات و تار و پودم...
در صداي مني.در هر ارتاشي كه از گلويم خارج ميشود.و هر جز از كلمات اسمت مقدمه اي ست براي سخنم.
پس بيا تا حظورت رامثل گذشته در خود حس كنم و نگذار كه تند باد حوادث حتي خاطرات عشقمان را هم به دست فراموشي بسپارد
پس بيا تو با من تنها باش .فارغ از هر گونه قيل و قال و دور از اين دنياي پوشالي.
+ نوشته شده در جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۸۸ ساعت 20:4 توسط علی محرابیان
|