
من در انتظار عزیزترین بهونه زندگیم هستم
یکی در مرگِ شقایق
یکی در فصل ِ خزان
و هر بار تو به من زندگانی بخشیدی!
تو مهربانانه به من عاطفه بخشیدی!
تو به من گفتی بمان
و من ماندم!
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۸ ساعت 5:54 توسط علی محرابیان
|