یاد کن از من که دیگر نیستم...
بعد از من اگر روزی بغض گلویت را فشرد... پای احساست اگر بر سنگ خورد.. یا اگر یک روز دستان توهم گرمی دست کسی را در میان خود ندید وندر آن هنگام تلخ.. که فضای سینه ات جز آه آتشناک چیزی را نمی داد گذر.. بعد از من روزی اگر زین کوچه ها مرد تنهایی گذشت در نگاه او برق نیاز,بر دو پایش پینه بود روزگاری بعد ازاین شاخه ی خشک اگر دیدی به باغ یا گل پژمرده ای دیدی به خاک بلبل افسرده ای دیدی به شاخ گرشبی تنها شدی درخلوتی یافتی از بهر گریه مهلتی لیک... اشکی گونه ات را تر نکرد درد خود را با خدا گفتی ولی باور نکرد روزگاری بعد ازاین گر تو هم عاشق شدی
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸ ساعت 4:17 توسط علی محرابیان
|